مجموعه نداي وظيفه که در ابتدا روايتگر نبردهاي جنگ جهاني دوم بود، در سال 2007 با عرضه چهارمين شماره از سري اصلي و اولين نسخه از سهگانه «مدرن وارفر3» داستاني تازه را روايتگر شد و مخاطب که پيش از اين در قالب سربازان متفقين در جنگ جهاني ايفاي نقش ميکرد، در «جنگآوري نوين» کنترل سربازان آمريکايي و بريتانيايي را در دنياي امروزي به دست گرفته و به مبارزه با وطنپرستان افراطي روس و شبه نظاميان خاورميانه ميپرداخت. بعد از سال 2007، تنها يک عنوان اصلي ديگر با موضوع جنگ جهاني مطرح شد و پس از آن با توجه به استقبال فراوان از نسخه جنگ افزار نوين، کمپاني سازنده آن يعني «اينفينيتي وارد4»، دو نسخه ديگر از اين زير مجموعه را ساخت که هر دو، داستاني خيالي و دنبالهدار را روايت ميکردند که در آن، کشور آمريکا مورد تهاجم روسيه قرار گرفته بود. از طرفي نيز ناشر نداي وظيفه يعني «اکتيويژن5»، ساخت زير مجموعه تازهاي چون «بلک اپس 1 و 2»6 را به استوديوي ديگري يعني «تريارچ» واگذار نمود که در آن به موضوع جنگ سرد و عملياتهاي ويژه و محرمانه سربازان آمريکايي پرداخته ميشد. در نسخه دوم «بلک اپس» علاوه بر موضوع جنگ سرد در دهه 80 ميلادي، داستاني در ارتباط با آينده مطرح شد که به موضوع حمله گروه تروريستي چند مليتي قدرتمندي، تحت فرماندهي فردي نيکاراگوئهاي در سال 2025 به آمريکا ميپرداخت. همچنين سال گذشته عنواني با نام «گوست7» به زير مجموعههاي نداي وظيفه اضافه شد که روايتگر آمريکايي رو به زوال رفته در سال 2023 بود که طي آن بازيکن ميبايست به عنوان يکي از تکاوران گروه موسوم به اشباح به نبرد با مهاجمين (اتحاد کشورهاي آمريکاي لاتين) پرداخته و کشور مادري خود يعني آمريکا را از دست آنان آزاد سازد.
پاييز امسال نيز، مانند سالهاي گذشته عنواني جديد از نداي وظيفه با نام «جنگاوري پيشرفته8» منتشر شد. عنواني که اينبار استوديوي «اسلگ همر گيمز9» ساخت آن را بر عهده گرفت. اين عنوان يازدهمين نسخه از سري نداي وظيفه است و براي رايانههاي شخصي و کنسولهاي خانگي نسل هشتم و نسل هفتم (توسط شرکت ديگر ساخته شده) عرضه شد.
به طور کلي به غير از گيم پلي سريع و ساده اين بازي که همچون نسخههاي گذشته به عنوان اساس بازي خودنمايي ميکند، دو عنصر نقش اصلي را از لحاظ محتوايي ايفا کردهاند. نخستين چيزي که از نام بازي هم پيدا است، موضوع جنگافزارهاي پيشرفته است. اين موضوع در عنوان «بلک اپس 2» (يا همان عملياتهاي سياه 2) نيز به چشم ميخورد اما اين عنوان پرداختي بسيار گسترده دارد، بگونهاي که با داستان بازي پيوند عميقي را ايجاد ميکند. مورد مشخصي که بازيکن در گيمپلي بازي با آن برخورد ميکند و ميان اين نسخه و ساير نسخههاي ديگر تفاوت را احساس مي کند وجود پوششي به نام «اگزو اسکلتون10» (يا استخوان بندي خارجي) است. اين پوشش تواناييهاي فيزيکي مانند سرعت و قدرت را بيشتر ميکند. همچنين اين پوشش مجهز به تجهيزاتي است که قابليتهايي چون پرواز به مدت کوتاه، بالا بردن ميزان سلامت، نامرئي شدن و غيره را به بازيکن مي دهد، البته براي تمامي آنها محدوديت استفاده در نظر گرفته شده است. اگرچه داستان بازي در اواسط قرن حاضر رخ ميدهد اما امروزه نيز پروژه استخوانبندي خارجي توسط آمريکا در مراحل آزمايش قرار دارد. جالب است بدانيد که اين مسئله در اواخر قرن 19 مطرح شد و در آن زمان پوششي براي کمک به حرکات افراد طراحي شد، اين پوشش از يک تانکر گاز به عنوان منبع انرژي استفاده ميکرد. در هر حال نه آن و نه ساير تلاشهاي ديگر تا سال 1960 عملي نشد. اما در آن سال پوششي ساخته شد که اين توانايي را ميداد تا فرد استفاده کننده وزنه 110 کيلوگرمي را به اندازه 4.5 کيلوگرم حس کند. اما مشکل اين پوشش، وزن غير قابل تحملش بود که به 680 کيلوگرم ميرسيد. طي چند دهه اخير توجه بسيار بيشتر به اين موضوع شد و طرحهاي موفقي چون پوشش «لايف سوييت» نيز اجرا شد. حتي رسانهها در سال 2007 خبر دادند که پنتاگون بودجهاي در رابطه با ساخت چنين پوششهايي را به دانشگاه تگزاس داده تا به صورت حرفهاي بر روي آن کار شود. از طرفي، امروزه پروژه پوششهاي نامرئي نيز در شرف عملي شدن است و حتي تصاويري از عملکرد آنها نيز موجود است. در هر حال، اگرچه هنوز اين پوششها به صورت رسمي مورد استفاده قرار نگرفتهاند اما به نظر ميرسد که زودتر از زمان وقوع بازي، شاهد استفاده از چنين پوششهايي در ميدان نبرد باشيم.
عنصر ديگري که کاملا مشهود است، داستان بازي است. داستاني که تفاوت ملموسي با نسخههاي پيشين دارد. در اين بازي، ديگر دشمن اصلي شما قدرتهاي خارجي نيستند، بلکه از داخل آمريکا سر بيرون ميآورند. در حقيقت اين قضيه در نسخههايي چون جنگاوري نوين2 تا حدودي ديده ميشد، اما مربوط به خيانت يک ژنرال بود که نقش اساسي را در بازي ايفا نميکرد اما در اين بازي يعني جنگاوريهاي پيشرفته، اگرچه در اوايل بازي شما با ارتش کره شمالي و گروه تروريستي بينالمللي مبارزه ميکنيد اما پس از آن بايد با ارتش خصوصي مجهزي تحت فرماندهي فردي آمريکايي مبارزه کنيد. علاوه بر اين، بيشتر سربازان اين ارتش، انگليسي زبان (با لهجه آمريکايي) و سفيد پوست بوده که جاي هيچ شبههاي را بر آمريکايي بودن اين گروه باقي نميگذارد. پرداختن به موضوع ارتشهاي خصوصي سالها است که در بازيهاي رايانهاي مورد توجه قرار گرفته است و چه اين بازي و چه ساير بازيها خواستار به تصوير کشيدن دنيايي ناامن در زمان قدرت گرفتن چنين گروههاي نظامي هستند. معمولا اين گروهها مجهز به بهترين تجهيزات نظامياند (عمدتا غربي) که توانايي رويارويي با ارتشهاي جهاني را نيز دارند. در حقيقت قدرت گرفتن اين گروهها به شکل گفته شده، امري دور از ذهن نيست، اين موضوع امروزه نيز در آمريکا و بريتانيا نيز مورد بحث است. به طور مثال دولت انگلستان تصميم دارد تا بخشي از نيروي هاي پليس خود را خصوصي سازي کند که اين مسئله موجب احساس نگراني در ارتباط با امنيت ملي شده است. اين موضوع در آمريکا از لحاظ گستردگي نيز به هيچ وجه با ساير نقاط جهان قابل مقايسه نيست. شرکتهاي نظامي خصوصي آمريکايي متعددي در عراق و افغانستان حضور پيدا کردهاند. علاوه بر اين، درآمد قابل توجه مزدوراني که توسط اين شرکتها استخدام ميشوند نکته قابل توجهي است. اين قضيه نيز منجر به تبديل شدن آمريکا به عنوان يک کشور جنگ طلب شده است. جنگهايي که نه تنها موجب سود کلان براي شرکتهاي صنايع نظامي آمريکايي شده بلکه باعث رونق گرفتن شرکتهاي نظامي خصوصي چون «بلک واتر» شد که به علت جنايت تعدادي از مزدورانش در عراق دو بار تغيير نام داد.
ارتش خصوصي مورد بحث در اين بازي «اطلس11» نام دارد که رهبري آن به دست فردي به نام «جاناتان آيرونز12» است که نقش آن توسط بازيگر مشهور آمريکايي، «کوين اسپيسي13» بازي شده است.
او در ظاهر فردي است که به دنبال برقراري امنيت در جهان است اما در حقيقت خود موجب ويراني آن مي شود. شرکت او سازنده تجهيزات نظامي بسيار قدرتمندي است که هيچ مشکلي در برابر رويارويي با ارتشهاي جهان حتي آمريکا ندارد. از نظر سياسي، او مخالف رويکرد دولت آمريکا است. طي يکي از تريلرهاي بازي، او رويکرد خود را در ارتباط با سياست دولت آمريکا در قبال دموکراسي توضيح ميدهد. او بدين قضيه اشاره ميکند که چگونه آمريکا خواستار برقراري دموکراسي در کشورهاي مختلف بوده است. از نظر او مشکل سياست دولت در اين بوده که آن کشورها زيربنا و آمادگي لازم، براي پذيرش دموکراسي را نداشتهاند. او ميگويد که دموکراسي چيزي نيست که مردمان کشورها (جهان سوم) به آن نياز داشته باشند، حتي چيزي نيست که آنها خواستارش باشند. همچنين او روي صحبت خود را سران آمريکايي قرار ميدهد و مي گويد “آيا شما فکر مي کنيد که مي توانيد به کشورهايي که اساسشان نظريات بنيادگرايان ديني است بتازيد؟ بمباران کنيد، ديکتاتور را سرنگون کنيد و دموکراسي را برقرار کنيد؟”. او ميگويد که مردم دموکراسي نميخواهند و خواستار استقلال مرزي، قانون و امنيت از سوي مهاجمان و خودشان هستند. علاوه بر اين ميگويد که مردم به رهبري نياز دارند که هم آنها را پشتيباني کرده و هم محدوديت برايشان ايجاد کند تا از شورش آنها جلوگيري شود.
در پايان ويديو نيز، وي به دوربين نگاه کرده و با تهديد جمله قابل تاملي ميگويد “نظر و عقايد نميتوانند تعيين کند که حق با چه کسي است، قدرت است که تعيين مي کند حق با چه کسي است”. و پس از آن مي گويد “من قدرت دارم، پس حق با من است”.
در همين رابطه، اشاره به مصاحبهاي که مدير استوديوي سازنده بازي، «گلن اسکوفيلد» با سايت «آيجيان» انجام داده بود، قابل توجه است. او ابراز اميدواري کرده بود که تريلر بازي بتواند مردم را به فکر وا دارد. او همچنين داستاني واقعي را در ارتباط با محتواي ياد شده در تريلر بازي بازگو کرد. او تعريف ميکند که در سال 2000 يکي از دوستانش به همراه خانواده از عراق خارج شده بود، سه سال قبل از ماجرا، عموي او بازداشت شده و به اعدام محکوم شده بود اما در روز تولد صدام حسين بنا به سنتي که مرسوم بود، وي عفو شد. دوست «اسکوفيلد» پيش از مهاجرت از عراق، به عمويش ميگويد که با آنها بيايد، اما عمويش ميگويد که “چرا بايد بروم؟ او مرا به زندان انداخت، شايد کارش اشتباه بود اما مرا آزاد کرد و من هم اکنون پشتيبان دارم، زندگي دارم. تنها چيزي که بدان نياز دارم خوراک و امنيت است که براي من مهيا است”.
در حقيقت اين پيش زمينه فکري يکي از اساسيترين دلايل براي پرداختن به چنين داستاني است. داستاني که با روبهرو کردن دو ديدگاه متفاوت ديکتاتوري(آيرونز) و دموکراتيک(بازيکن و يارانش) خواستار به چالش کشيدن چنين جهتگيريهايي است. هرچند که داستان عمق چنداني ندارد اما يکي از موضوعات جالبي که به خوبي جلب توجه ميکند، موضوع پليس خوب و پليس بد است. از درون مايه داستان بازي به شکل تقريبا روشني اين پيام دريافت ميشود که اگر جهان پيرو سياستهاي به ظاهر آزاديخواهانه آمريکا نباشد و دنبال روي دموکراسي تعريف شده آن نرود با هيولايي چون «جاناتان آيرونز» روبه رو خواهد شد که نابودي را براي آنان به ارمغان ميآورد.
داستان بازي از جايي آغاز مي شود که شخصيت اصلي داستان يعني جک ميشل «جک ميشل» و دوستش ويل آيرونز که از اعضاي تفنگداران دريايي ايالات متحده هستند، در عملياتي براي آزادسازي شهر سئول که مورد تهاجم ارتش کرهشمالي قرار گرفته، شرکت ميکنند. عمليات با موفقيت انجام ميشود اما تلفات شش هزارتايي که به تفنگداران وارد ميشود، اين موفقيت را تحت شعاع قرار ميدهد. در اين ميان، دوست ميشل يعني ويل، زماني که قصد داشت نارنجکي را درون هواپيماي ارتش کره شمالي بيندازد، دستش لاي درب هواپيما گير ميکند و پس از انفجار جان خود را از دست ميدهد. خود ميشل نيز که به اجبار ويل، وي را پيش از انفجار رها کرده بود پس از نابودي هواپيماي مذکور و بر اثر موج انفجار، مورد اصابت شيئي قرار ميگيرد که طي آن، دست چپش را از دست ميدهد.
مدتي بعد در مراسم تشييع جنازه ويل، ميشل با پدر ويل يعني «جاناتان آيرونز» روبهرو ميشود. جاناتان که خود، صاحب يک شرکت نظامي خصوصي به نام اطلس است به ميشل پيشنهاد ميدهد تا به آنها بپيوندد، ميشل نيز قبول ميکند و به عنوان فرصت دوم، دست پروتزي پيشرفتهاي به او پيوند زده ميشود. ميشل تمرينات مختلفي را در پايگاه اطلس انجام ميدهد و با جنگافزارهاي پيشرفته اطلس آشنا ميشود. همچنين او با 3 عضو ديگر اطلس يعني ايلونا، گيدين و جوکر دوست ميشود.
نخستين عملياتي که ميشل در قالب گروه اطلس در آن شرکت ميکند، عملياتي براي آزادسازي رئيس جمهور نيجريه از دست گروه «کيوياي» است. اين گروه به عنوان بزرگترين گروه تروريستي ضد غرب و ضد تکنولوژي معرفي ميشود که رهبر آن فردي چچني تبار با نام مستعار «هادس» است.
اين گروه به کنفرانسي در زمينه فناوري در پايتخت نيجريه يعني لاگوس حمله کرده و در نتيجه باعث ميشوند تا نيروهاي اطلس به سرعت دست به کار شوند. آنها رئيس جمهور نيجريه را آزاد ميکنند اما ميفهمند که هدف اصلي «کيوياي» دانشمندي بوده که قصد حضور در کنفرانس را داشته است. اعضاي اطلس خودروي حامل دانشمند ربوده شده را رديابي کرده و وي را نيز آزاد ميکنند و پس از آن، او را به دستور آيرونز به پايگاه اطلس ميبرند.
کمي بعد، «کيوياي» حمله غافلگيرکنندهاي را به تاسيسات هستهاي در سراسر جهان برنامهريزي ميکند. يکي از شهرهاي مورد حمله، شهر سياتل آمريکا است. گروه اطلس طي نبردي پر زدوخورد تلاش خود را ميکند تا از انفجار رآکتور شهر توسط تروريستها جلوگيري کند اما تلاششان بي نتيجه ميماند و رآکتور سياتل منفجر ميشود. طي حملات تروريستها، بيش از پنجاه هزار نفر در سراسر دنيا جان خود را از دست ميدهند.
چهار سال پس از ماجراي حمله به راکتورها، به لطف اطلس، بسياري از مناطق مختلف دنيا از حملات تروريستي «کيوياي» مصون ماندهاند، همچنين اطلس براي افرادي که بر اثر حملات آسيب ديدهاند، پناهگاههايي ايجاد کرده است. در اين زمان، اطلس به بزرگترين شرکت جهان تبديل شده و بيشتر منابع دنيا را در اختيار گرفته است. در حقيقت، اطلس پيشرفتهترين جنگ افزارهاي دنيا را توليد کرده و خود جهت کنترل جهان از آن استفاده ميکند. در اين هنگام، ميشل به همراه گيدين و جوکر در شهر ديترويت آمريکا مستقر شدهاند و به دنبال يکي از اعضاي وابسته به «کيوياي» به نام دکتر پير دانويس هستند. آنها پس از ورود مخفيانه به مقر او و عملياتي نفسگير دکتر را به چنگ ميآورند و پس از بردن وي به پايگاه، او را مورد بازجويي قرار داده تا بتوانند جايگاه هادس را پيدا کنند.
بر اساس اطلاعات به دست آماده از بازجويي مشخص ميشود که هادس در جزيرهاي در يونان، مستقر شده است. آيرونز، گروه اطلس را به مکان مورد نظر اعزام ميکند و برخلاف ميل مقامات آمريکايي دستور قتل وي را ميدهد. پس از جستجوي محل موردنظر، محل دقيق هادس پيدا ميشود. در اين هنگام که ميشل کنترل پهپادي پيشرفته را در اختيار دارد، يارانش را هدايت ميکند تا به اتاق جلسه هادس وارد شوند. همزمان با ورود نيروهاي اطلس به اتاق جلسه، ميشل هادس را ميکشد. بلافاصله پس از مرگ او، نيروهاي اطلس با دستگاه تشخيص هويت پي ميبرند که وي هادس واقعي نيست و در واقع بدل او است که در همين هنگام بدل هادس که حامل بمبي بوده منفجر ميشود. با اين حال خود هادس نيز در همان جزيره است اما پس از اين اتفاق، شروع به فرار ميکند. ميشل و يارانش به دنبال او ميروند و پس از درگيري شهري با نيروهاي «کيوياي»، در راه هادس، بمب جادهاي ميگذارند و خودروي او را منهدم ميکنند، اما او زنده مانده و با ميشل و ايلونا درگير ميشود. در نهايت ميشل چاقو را در گردن هادس فرو ميکند و هادس که در حال جان دادن است، پيش از مرگ به ايلونا محتوايي ضبط شده را ميدهد.
پس از اين ماجرا، اطلس که گروه «کيوياي» و رهبر آنان را نابود کرده از محبوبيت بسياري برخوردار شده و حکم ناجي را براي انسانها پيدا کرده است. در اين هنگام، ميشل و يارانش در پايگاه اطلس در بغداد جديد (نيو بغداد) حضور دارند. ايلونا از ميشل و گيدين ميخواهد که به زيرزمين پايگاه رفته و در آنجا اطلاعات ضبط شدهاي که هادس به او داده بود را نشان دهد. طي اين ويديوي ضبط شده مشخص ميشود که جاناتان آيرونز در حال صحبت با دانشمند نيجريهاي است، وي به آيرونز هشدار ميدهد که «کيوياي» قصد حمله به راکتورهاي هستهاي کشورهاي مختلف را دارد اما آيرونز ناگهان اسلحه کشيده و او را ميکشد. در همين هنگام، آيرونز و محافظانش وارد شده و ميشل و ايلونا را دستگير ميکنند. ايلونا به آيرونز ميگويد که همه چيز را فهميدهاند اما گيدين به آيرونز ميگويد که ويديو ساختگي بوده، آيرونز که به او اعتماد دارد به همراه گيدين ميرود و به محافظانش ميگويد که ميشل و ايلونا را بکشند. در همين حين، فرد ناشناسي از طريق ايجاد اختلال در سيستم الکترونيکي محافظان به ميشل و ايلونا کمک مي کند تا از آنجا فرار کنند.
کسي که به ميشل کمک کرد، کارمک نام دارد که فرمانده آمريکايي نيروي ويژه چند مليتي به نام «سنتينل تسک فورس» است. از اين پس ميشل و ايلونا عضو اين گروه شده و به همراه کارمک و ناکس (از اعضاي گروه) عملياتي را براي نفوذ به تشکيلات آيرونز در بانکوک تايلند آغاز ميکنند. هدف از اين عمليات دستيابي به اطلاعات پروژه پنهاني اطلس تحت عنوان «منتيکور» است. در حقيقت منتيکور يک جنگافزار بيولوژيکي است و بگونهاي ساخته شده تا انواع ژنتيکي مشخصي را مورد هدف قرار دهد. به گونهاي که اگر در ميدان نبرد استفاده شود تنها نيروهاي دشمن کشته شده و سربازان اطلس آسيبي نميبينند. در پايان عمليات، ميشل و يارانش در مييابند که قرار است محموله بزرگي از منتيکور جابهجا شود.
کمي بعد، افراد گروه سنتينل به محل انتقال محموله در قطب جنوب رهسپار ميشوند. ميشل و کارمک هواپيماي حامل محموله را پيش از رسيدن به محل متوقف ميکنند اما نيروهاي اطلس در کمين بوده و طي درگيري تلاش ميکنند تا محموله را به دست آورند. در اواخر عمليات ميشل و ايلونا توسط گيدين و چند سرباز اطلس به دام ميافتند اما گيدين که به شکل ناگهاني سربازان اطلس را کشته و به گروه سنتينل کمک ميکند تا محموله را به دست آورند.
گيدين که پيشتر از واقعيت پشت پرده اطلس آگاه شده بود و تنها در ظاهر با آن همکاري ميکرد، حالا عضوي از گروه سنتينل شده و دوباره با يار قديمياش يعني ميشل همراه ميشود. او اطلاعاتش را در ارتباط با پروژه منتيکور بازگو ميکند. او مشخص ميکند که اين جنگافزار بيولوژيک در آزمايشگاه اطلس واقع در بلغارستان ساخته شده است. او و ميشل طي عملياتي مخفيانه به مکان مورد نظر نفوذ کرده و آنجا را نابود ميکنند.
يک ماه پس از اين ماجرا، جاناتان آيرونز سخنرانياي را در آغاز کنفرانس سازمان ملل ترتيب ميدهد. او در سخنرانياش دولتها را محکوم و عليه آنها اعلان جنگ ميکند. او بر اين عقيده است که آنها لياقت ندارند و دنيا بايد توسط اطلس اداره شود. او در نخستين حرکت خود، پل معلق سانفرانسيکو را مورد هدف قرار ميدهد. نيروهاي سنتينل تلاش ميکنند تا از سقوط پل جلوگيري کنند، اما موفق نميشوند. پل تخريب شده و بر اساس نقشه آيرونز، راه ناو ارتش آمريکا را سد ميکند و نيروهاي اطلس، کنترل آن را به دست ميگيرند. ميشل و گيدين به همراه تعداد کمي از نيروهاي سنتينل مقاومت ميکنند و کمي بعد، کارمک و ناکس نيز به آنها ملحق ميشوند و به همراه خدمه ناوگان نيروي دريايي به نبرد با فوج عظيمي از نيروهاي اطلس ميپردازند. در نهايت ناو ارتش را آزاد کرده و ناوگان اطلس را نابود ميکنند.
زماني که اطلس به طور رسمي با دولت آمريکا در جنگ است، طي عملياتي گسترده ارتش آمريکا به همراه گروه سنتينل، شهر بغداد نو که پايگاه اصلي اطلس در آن واقع شده را مورد حمله قرار ميدهند. نبرد شهري نفسگيري رخ ميدهد. آيرونز که خود و نيروهايش را در خطر ميبيند از جنگافزار منتيکور استفاده ميکند که طي آن نيروهاي ارتش حاضر در نبرد از جمله ناکس کشته ميشوند اما ميشل، ايلونا و گيدين که از اعضاي سابق اطلس بودند در مقابل منتيکور مقاوم بوده و توسط نيروهاي اطلس به زندان اسراي جنگي منتقل ميشوند. آنها در زندان با کارمک که او نيز اسير شده بوده، روبرو ميشوند. پس از آن، آيرونز پيش آنها رفته و پس از بحث و مجادله، به پاي کارمک شليک کرده و همينطور به دست مصنوعي ميشل که ساخت اطلس بوده، آسيب جدي وارد ميکند. او اينکار را در پاسخ به پشت کردن ميشل به اطلس انجام ميدهد. پس از خارج شدن آيرونز از سلول، چهار زنداني با کمک هم شروع به فرار ميکنند و در ميان راه از نقشه آيرونز براي حمله به وسيله منتيکور به پايگاههاي نظامي سراسر دنيا آگاه ميشوند. همچنين در پايان راه، کارمک به علت خونريزي جان خود را از دست ميدهد.
در آخرين مرحله، با وجود اميد کمي که براي جلوگيري از ويرانگري اطلس باقي مانده، ميشل و گيدين، سوار بر پوششهاي پيشرفته جنگي موسوم به «اياستي» (پوشش رباتيک مجهز به تجهيزات سنگين) شده و با راهنمايي ايلونا به پايگاه موشکي اطلس نفوذ کرده و تلاش ميکنند تا از پرتاب موشکهاي مجهز به کلاهک حاوي منتيکور جلوگيري کنند. ميشل و گيدين پس از مبارزه طولاني، تعداد زيادي از نفرات اطلس را ميکشند. اما در اواخر راه توسط آيرونز به دام ميافتند، آيرونز سيستم «اگزو اسکلتون» آنها را قفل ميکند که منجر به
عدم توانايي حرکت آن دو ميشود، اما براي اينکه به آنها ثابت کند که هنوز هم ذرهاي از انسانيت در او وجود دارد، از کشتن آنها خودداري کرده و فرار ميکند. ميشل به سختي پوشش «اگزو اسکلتون» خود در ميآورد و به دنبال آيرونز ميرود، او در آستانه گرفتن وي است که راه جلوي آيرونز تخريب ميشود و او در آستانه سقوط از ارتفاع قرار ميگيرد، او دست مصنوعي ميشل را ميگيرد و از وي خواهش ميکند تا او را بالا بکشد. ميشل که نميخواهد او را نجات دهد، کنترلي بر روي دست مصنوعياش ندارد و در ميان فريادهاي عجز و التماس آيرونز، تصميم ميگيرد تا دست مصنوعياش را با استفاده ازچاقو جدا کند تا آيرونز را به سزاي اعمالش برساند. آيرونز سقوط کرده و در اين هنگام گيدين براي کمک به ميشل از راه ميرسد و در زمان خارج شدن از آنجا به ميشل ميگويد که اطلس همچنان قدرتمند است و اينکه نبرد تازه آغاز شده است…
همانطور که ملاحظه شد، داستان بازي جزئياتي در ارتباط با جنايت آيرونز ارائه کرد. فردي که بيشترين اهميت و پرداخت را داشته، بگونهاي که ساير شخصيتها نظير نقش اول بازي يعني ميشل را به حاشيه برده است. تمرکز بر روي موضوعي نوين و مفهوم «پليس خوب، پليس بد»، اين بازي را از نسخههاي پيشين متمايز کرده است. همينطور جمله پاياني بازي از زبان گيدين نيز ميتواند مهر تائيدي بر ادامه اين زيرمجموعه باشد.
تحرکات گروهي تروريستي نظير «کيوياي» در حقيقت نقش ردگم کن را در اين بازي ايفا ميکند. يکي از نکات جالب در مورد اين گروه عنوان ضد غرب و ضد تکنولوژي (آنتي وسترن و آنتي تکنولوژي) است که به اين گروه و رهبر آن نسبت داده ميشود، به گونهاي که برداشت ميشود، تنها غرب صاحب تکنولوژي است! استفاده از «سازمان اطلس» در اين بازي، استعارهاي است از عملکرد گذشته و فعلي امريکا که مورد انتقاد افکار عمومي در دنيا است، عملکردي که به بهانه برقراري امنيت، جناياتي هولناک را مجاز ميشمارد. اطلس به بهانه تداوم عمليات تروريستي بر ضد منافع ايالات متحده، به خود اجازه ميدهد تا به هر وسيلهاي که شده جلوي اين حملات را بگيرد، هرچند که اين مسير به ايجاد دموکراسي در کشورهاي ديگر منجر نشود و فقط به قيمت برقراري امنيت در دنيا باشد. با اين وصف، امريکا که براي تداوم دخالت در آينده دنيا و استمرار هژموني خود نياز به قرباني مجازي دارد، از «جاناتان آيرونز و اطلس» مايه گذاشته و آنها را تقبيح کرده و به مبارزه با آنها ميپردازد تا بتواند اصول موهوم و کاذب «ليبرال دموکراسي» را در ذهن مخاطبان جهاني ارزشمند نشان داده و از طرفي بتواند قيموميت جهاني خود را براي آينده توجيه کند و چهره سياه خود را همچنان پشت ماسکي از دموکراسي، مخفي نمايد. در اين مسير، امريکا نياز دارد تا بقيه دنيا را نيز هميار و پشتيبان خود نشان دهد. سنتينل که گروهي بين المللي و ناجي بشريت در اين بازي است، فرماندهاش امريکايي است و در نهايت با همکاري و فداکاريهاي نيروهاي ارتش امريکا به جنگ نهايي با اطلس ميپردازد. در واقع، امريکا بقيه دنيا را نيز با سياستهاي مداخلهگرانه آينده خود در نقاط مختلف جهان، به خصوص در خاورميانه همراه نموده تا به ظاهر بتواند به طور خيرخواهانهاي دموکراسي و تکنولوژي را براي کشورهاي جهان سوم به ارمغان آورد. از سوي ديگر به طور هوشمندانه، با تعريف سازماني پيشرفته و خصوصي به نام اطلس، راه را براي توجيه شکستهاي آينده خود در مبارزه با تروريسم باز ميگذارد که اگر تروريسم همچنان ادامه يافت بتواند با استناد به استدلالهايي شبيه به دلايل «جاناتان آيرونز» در تريلر بازي، خود را از وضعيت شکست برهاند و حضور مداخلهگرانه و سلطهجويانه خود را همواره توجيه کند. سخن گيدين (نماينده اطلس در آينده) را پس از کمک به ميشل (نماينده دولت امريکا) در پايان اين بازي به خاطر آوريد که گفت: “اطلس همچنان قدرتمند است و نبرد تازه آغاز شده است”.
در پايان بايد گفت که اين عنوان در پشت گيم پلي ساده و پرطرفدارش، درون مايه سياسي تازهاي دارد که شايد توجه همه را به خود جلب نکند، اما بحث برانگيز است و به شکل ناخودآگاه ميتواند تاثير خود را بر روي مخاطب بگذارد. تاثيري که شايد بتواند ذهنهاي بسياري را به اين قضيه سوق دهد که تنها چيزي که نبايد مورد انتقاد قرار گيرد، قيموميت ايالات متحده امريکا بر دنيا است.
1. Call of Duty
2. Franchise
3. ModernWarfare
4. Infinity Ward
5. Activision
6. BlackOps
7. Ghost
8. Advanced Warfare
9. Slag Hammer Games
10. ExoSkeleton
11. Atlas
12. Jonathan Irons
13. Kevin Spacy